- تخت گشتن
- تخت شدن یاتخت گشتن تریاک. پر نشاه شدن تریاک
معنی تخت گشتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پریشان دل شدن
پادشاهی که دارای تخت و تاج باشد
بر تخت نشاننده پادشاه امیر نشان بخشنده تخت
پایین آمدن تنزل یافتن، خراب شدن، یکسان شدن با زمین هموار شدن
خوار و ذلیل شدن، با خاک یکسان شدن، منهدم گشتن، پست شدن
دراز کشیدن، یا تخت شدن دماغ. چاق شدن دماغ از نشاه